تو نتوانستی!

این واضح‌ترین عبارتیست که حال و حالت مرا توصیف می‌کند. من در یک جنگ نابرابر شکست خوردم و این جنگ، کنکور نبود. این جنگ، درون من شکل گرفت. ریشه گرفت. فریب داد و جلو آمد. حریف، دو راه بیش‌تر بلد نبود و من، همه‌ی راه‌هایم را باخته بودم به او. گمان کردم، با این پای زخمی، با این صورت کبود، با این ریشه‌های معلق در هوا، می‌توانم بر او غلبه کنم و جشن مرگش را به نظاره بنشینم. گمان می‌کردم روز کنکور، زمینش خواهم زد و در اعلام نتایج تدفینش خواهم کرد. من تا ثانیه‌ی آخر، امیدوار بودم. اما، نه. من مغلوب شده بودم. نه روزهای منتهی به کنکور. نه روز اول فروردین. و نه آن روزهای مهرماه. من در همان دوونیم سال قبل، در تابستان ۹۵، در مهرماه ۹۵، مغلوب شده بودم. نمی‌دیدم که این‌قدر گسترده می‌شود. نمی‌دانستم که با من چه می‌کند. اما مغلوبش شدم.

من نتوانستم. نتوانستم کج‌دارومریز راه را به پایان برسانم. من هیچ کاری را، کج‌دارومریز به پایان نرساندم. نه آن عشق و محبتی که داشتم به سامان آمد، و نه این هدف و انتخاب. کج‌دارومریز، نمی‌شود فاتح شد. نمی‌شود. درد این بود که نمی‌پذیرفتم. و بر فرض پذیرش، چه می‌توانستم انجام دهم؟ حال و اکنون، چه می‌توانم انجام دهم؟ تقریبا هیچ. 

اما این به معنی پایان راه نیست. ننگ را می‌خرم. خفت را می‌خرم. چه پشت کنکور بمانم، چه به علوم‌پایه روی بیاورم، هردو ننگ است. هردو خفت است. و من، به ناچار، این ننگ و خفت را به جان می‌خرم و تا آخر عمر، حاملش خواهم بود. من حامل ننگ‌هایم خواهم بود و این بار، خیلی سنگین است. 

نمی‌خواهم ناله کنم. من بسیار نالیدم و هیچ‌کدام به حالم افاقه نکردند. نمی‌خواهم تخیل کنم. من بسیار تخیل کردم و هیچ‌کدام - لعنتی، دقیقا هیچ‌کدام! - رخ ندادند. من حتی دیگر نمی‌خواهم که حرفی بزنم. که هیچ حرفی را عامل نبودم. من به درون خود خواهم رفت. تا آن روز موعود؛ که هیچ‌کس نمی‌داند چه وقت خواهد بود.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اخبار ايران ارائه خدمات دکوراسیون داخلی James ℹ کارشناس ارشد و مشاوراملاک ۩۞۩ خانه الکترونیکی ۩۞۩ [̲̅H̲̅][̲̅U̲̅][̲̅R̲̅][̲̅A̲̅] تهران اسپیکر خلاصه کتاب مدیریت تبلیغات دکتر محمود محمدیان دانشجو ها